جدول جو
جدول جو

معنی فرسوده گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرسوده گشتن(دَ تَ)
پیر شدن. فرسوده شدن:
بدو گفتم ای سرور شیرگیر
چه فرسوده گشتی چو روباه پیر؟
سعدی.
، ملول شدن. رنجور شدن:
مبر حاجت به نزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی.
سعدی (گلستان).
رجوع به فرسوده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ جُمْ دَ)
افسردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسردن و فسرده شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فسرده گشتن
تصویر فسرده گشتن
افسردن
فرهنگ لغت هوشیار